- بد گهر
- بداصل بد نژاد، بد ذات مقابل نیک گوهر
معنی بد گهر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری
نامهربان بی محبت، بد اندیش بد خواه
بداصل بد نژاد، بد ذات مقابل نیک گوهر
بدذات وبد اصل، بدسرشت، بدنژاد، بدنهاد
ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند پیه دارو، تیر بزرگ عمارت
نا مهربان
ترسو بد دل کم جرات
بد یاد کند ذهن کودن مقابل تند ذهن
فحش دهنده نا سزا گوینده
نامبارک شوم بدشگون
پاد زهر
مهربان، با محبت
بد بیننده ضعیف البصر
بد نگر بد نگاه بد شکل بد هیئت زشت روی بد منظر
نامهربانی بی محبتی، بد اندیشی بد خواهی
کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان
بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری
متعفن گندیده، رشوه پاره
زشترویی مقابل خوشگلی
گفته بد سخن زشت
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
سست پیمان پیمان شکن پیمان شکن بد پیمان، نمک بحرام
بداصل، بدذات، بدنژاد
آنکه نسبت به دیگری مهر و محبت ندارد، نامهربان
کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان
زشت زشت چهره زشت صورت زشت رو مقابل خوشگل
بی محبت، ناسازگار، نامهربان
نامهربان، بداندیش، بدخواه